علامه طباطبائی نقل کردند که در نجف اشرف در نزدیکی منزل ما، مادر یکی از دخترهای (سنی) فوت کرد این دختر در مرگ مادر، بسیار ضجه و گریه میکرد و جداً ناراحت بود،
هنگامی که جنازه مادر را در میان قبر گذاشتند، دختر فریاد میزد من از مادرم جدا نمیشوم هر چه خواستند او را آرام کنند، فایده نداشت دیدند اگر بخواهند با اجبار دختر را از مادر جدا کنند، ممکن است جانش به خطر بیفتد سرانجام بنا شد دختر را در قبر مادرش بخوابانند، و دختر هم پهلوی بدن مادر در قبر بماند، ولی روی قبر را از خاک انباشته نکنند،
و فقط روی قبر را با تخته بپوشانند و دریچهای هم بگذارند تا دختر نمیرد و هر وقت خواست از آن دریچه بیرون آید دختر در شب اول قبر، کنار مادر خوابید، فردا آمدندو سرپوش را برداشتند تا ببینند بر سر دختر چه آمده است، دیدند
ادامه داستان باز شود
ادامه داستان باز شود