گم گشته ام در هیاهوی تحول زمین ،،
از عبور نسیم در کوچه باغهای قدیمی ؛؛
از ترنم باران بر سفالهای زخمی،،،لابلای سرانگشتان بهار ،،، از تولد شکوفه تا سقوط برگ ،،
،بوسه ی باد بر گونه های شالیزارهای سبز
،،،رقص شاپرکان در امتداد سایه ی نور ،
،،ومن در میان اینهمه واژه ،بدنبال لمس خاطراتت تو را فریاد میزنم