یک قاعدهی کلی در مورد هرگونه عشقی وجود دارد، چه عشق به زندگی باشد، چه عشق به یک انسان دیگر، به یک حیوان، و یا یک گل.
من هنگامی میتوانم دوست بدارم که عشق من «درخور» معشوق باشد و با نیازها و طبیعت او «همخوانی» داشته باشد. عشق من به گیاهی که به آب کم نیاز دارد، خود را در این نشان میدهد که تنها همانقدر که نیاز دارد به آن آب بدهم.
اگر دربارهی آنچه که برای گیاهان سودمند است، یک پیشباوری دارم، مثلا این که همهی گیاهان به آب فراوان نیاز دارند، گیاه را خراب خواهم کرد و از بین خواهم برد، چون نمیتوانم آن را چنان که بایستهی اوست دوست بدارم.
پس فقط دوست داشتن و «بهترین آرزوها» را برای یک موجود زندهی دیگر داشتن، کافی نیست. تا ندانم «نیاز» یک گیاه، یک حیوان، یک کودک، یک مرد، و یا یک زن چیست، و تا نتوانم خود را از پیش فرضام در این باره که بهترین چیز برای دیگران چیست و از «میلام به کنترل دیگران»، رها کنم، عشق من ویرانگر است.
-
1 ماجرای فلسطین و مظلومیت مردم
-
2 «خطای رایجی است که مردم عشق ر
-
3 ارتباط با فرزند امنیت ر
-
4 اگه رابطهی پایدار میخوای، از
-
5 زندگی مشترک برای یک را
-
6 هر نوع آشفتگی ذهنی و هیجانی ی
-
7 زندگی مشترک برای یک را
-
8 انار های روی شاخه را دوست دارم
-
9 عشق اسارت نمیاره؛ بلکه آزادی میاره
-
10 دروغگویی در رابطه عاطفی