از آنجا که نقّالان با تودههای مردم سر و کار داشتند، با خواندن نقلها، بر زبان مردم نیز تأثیر میگذاشتند بهترین مثال آن، ضربالمثل معروف «نوشدارو بعد از مرگ سهراب» است که همگان گمان میکنند، ریشه در داستان رستم و سهرابِ شاهنامه دارد و هم در امثال و حکم دهخدا و هم در کتابهای مربوط به ریشۀ تاریخی ضربالمثلهای فارسی به این نکته اشاره شده است اما آنانی که پایان این داستان را در شاهنامه نیک به یاد داشته باشند، میدانند که اصلاً نوشدارویی به سهراب نرسید که دیر برسد رستم پس از آنکه پهلوی پور جوان را با خنجر میدَرَد، گودرز را نزد کاوس میفرستد تا برای درمان زخم سهراب نوشدارو بفرستد، ولی کاوس از این کار سر باز میزند و گودرز دستِ خالی رهسپار میدانگاه میشود و به رستم میگوید بهتر است خودت به کاخ کاوس بروی و با درفشان کردن جانِ تاریک پادشاه، نوشدارو را از او بگیری
بفرمود رستم که تا پیشکار/ یکی جامه افگند بر جویبار
جوان را برآن جامهی زرنگار/ بخوابید و آمد برِ شهریار
گو پیلتن سر سوی راه کرد/ کس آمد پسش زود آگاه کرد
که سهراب شد زین جهانِ فراخ/ همی از تو تابوت خواهد، نه کاخ